سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نزدیکترین مردم به درجه پیامبری، اهل دانش و جهادند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
پنج شنبه 89 مرداد 28 , ساعت 4:50 عصر

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

نگاه کن چه فرو تنانه بر خاک می گسترد


آنکه نهال نازک دستانش


از عشق


خداست


و پیش عصیانش


بالای جهنم


پست است.


آن کو به یکی « آری » می میرد


نه به زخم صد خنجر،


مگر آنکه از تب وهن


دق کند.


 


قلعه یی عظیم


که طلسم دروازه اش


کلام کوچک دوستی است.


 


(2)


انکار ِ عشق را


چنین که بر سر سختی پا سفت کرده ای


دشنه مگر


به آستین اندر


نهان کرده باشی.-


که عاشق


اعتراف را چنان به فریاد آمد


که وجودش همه


بانگی شد.


 


(3)


نگاه کن


چه فرو تنانه بر در گاه نجابت


به خاک می شکند


رخساره ای که توفانش


مسخ نیارست کرد.


چه فروتنانه بر آستانه تو به خاک می افتد


آنکه در کمر گاه دریا


دست


حلقه توانست کرد.


نگاه کن


چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد


آنکه مرگش


میلاد پر هیا هوی هزار شهرزاده بود.


نگاه کن!

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com



سه شنبه 89 مرداد 26 , ساعت 5:20 عصر

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

روی علف ها چکیده ام.


من شبنم خواب آلود یک ستاره ام


که روی علف های تاریکی چکیده ام.


جایم اینجا نبود.


نجوای نمناک علف ها را می شنوم.


جایم اینجا نبود.


فانوس


در گهواره خروشان دریا شست و شو می کند.


کجا می رود این فانوس،


این فانوس دریا پرست پر عطش مست؟


بر سکوی کاشی افق دور


نگاهم با رقص مه آلود پریان می چرخد.


زمزمه های شب در رگ هایم می روید.


باران پر خزه مستی


بر دیوا تشنه روحم می چکد.


من ستاره چکیده ام .


از چشم ناپیدای خطا چکیده ام:


شب پر خواهش


و پیکر گرم افق عریان بود.


رگه سپید مرمر سبز چمن زمزمه می کرد.


و مهتاب از پلکان نیلی مشرق فرود آمد.


پریان می رقصیدند


وآبی جامه هاشان بارنگ افق پیوسته بود.


زمزمه های شب مستم  می کرد


پنجره رؤیا گشوده بود


و او چون نسیمی به درون وزید.


اکنون روی علف ها هستم


و نسیمی از کنارم می گذرد.


تپش ها خاکستر شده اند.


آبی پوشان نمی رقصند.


فانوس آهسته پایین و بالا می رود.


هنگامی که او از پنجره بیرون می پرید


چشمانش خوابی را گم کرده بود.


جاه نفس نفس می زد.


صخره ها چه هوسناکش بوییدند!


فانوس پر شتاب!


تا کی می لغزی


در پست و بلند جاده کف بر لب پر آهنگ؟


زمزمه های شب پژمرد.


رقص پریان پایان یافت.


کاش اینجا نچکیده بودم!


هنگامی که نسیم پیکر او در تیرگی شب گم شد


فانوس از کنار ساحل براه افتاد.


کاش اینجا - در بستر پر علف تاریکی - نچکیده بودم!


فانوس از من می گریزد.


چگونه برخیزم؟


به استخوان سرد علف ها چسبیده ام.


و دور از من، فانوس


در گهواره خروشان دریا شست و شو می کند.

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net


سه شنبه 89 مرداد 26 , ساعت 5:18 عصر

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

روزی


خواهم آمد، و پیامی خواهم آورد.


در رگ ها، نور خواهم ریخت.


و صدا خواهم در داد: ای سبدهاتان پر خواب! سیب


آوردم، سیب سرخ خورشید.


خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد.


زن زیبای جذامی را، گوشواری دیگر خواهم بخشید.


کور را خواهم گفت: چه تماشا دارد باغ!


دوره گردی خواهم شد، کوچه ها را خواهم گشت، جار


خواهم زد: ای شبنم، شبنم،‌شبنم.


رهگذر خواهد گفت: راستی را، شب تاریکی است،


کهکشانی خواهم دادش.


روی پل دخترکی بی پاست، دب اکبر را بر گردن او


خواهم آویخت.


هر چه دشنام، از لب ها خواهم برچید.


هر چه دیوار، از جا خواهم برکند.


رهزنان را خواهم گفت: کاروانی آمد بارش لبخند!


ابر را، پاره خواهم کرد.


من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید، دل ها را با


عشق ، سایه را با آب، شاخه ها را با باد.


و بهم خواهم پیوست، خواب کودک را با زمزمه زنجره ها


بادبادک ها، به هوا خواهم برد.


گلدان ها، آب خواهم داد


***


خواهم آمدپیش اسبان، گاوان، علف سبز نوازش


خواهم ریخت


مادیان تشنه، سطل شبنم را خواهم زد.


خواهم آمد سر هر دیواری، میخکی خواهم کاشت.


پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند


هر کلاغی را، کاجی خواهم داد.


مار را خواهم گفت: چه شکوهی دارد غوک!


آشتی خواهم داد


آشنا خواهم کرد.


راه خواهم رفت


نور خواهم خورد.


دوست خواهم داشت.



سه شنبه 89 مرداد 26 , ساعت 5:15 عصر

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

زخم شب می شد کبود.


در بیابانی که من بودم


نه پر مرغی هوای صاف را می سود


نه صدای پای من همچون دگر شب ها


ضربه ای به ضربه می افزود.


***


تا بسازم گرد خود دیواره ای سر سخت و پا بر جای،


با خود آوردم ز راهی دور


سنگ های سخت و سنگین را برهنه پای.


ساختم دیوار سنگین بلندی تا بپوشاند


از نگاهم هر چه می آید به چشمان پست


و ببندد راه را بر حمله غولان


که خیال رنگ هستی را به پیکرهایشان می بست.


***


روز و شب ها رفت.


من بجا ماندم در این سو، شسته دیگر دست از کارم.


نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش


نه خیال رفته ها می داد آزارم.


لیک پندارم، پس دیوار


نقش های تیره می انگیخت


و به رنگ دود


طرح ها از اهرمن می ریخت.


***


تا شبی مانند شب های دگر خاموش


بی صدا از پا درآمد پیکردیوار:


حسرتی با حیرتی آمیخت.

بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com



سه شنبه 89 مرداد 26 , ساعت 4:37 عصر

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net
آنکه می گوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی
ست که آوازش را از دست داده است.


ای کاش عشق را زبان و سخن بود.....


(احمد شاملو)

 



بهار-بیست دات کام   تصاویر زیبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

هر چه به عمق پندارم می اندیشم می بینم هیچم خالی از هر چیز و مملو از عشق و آرامش...ای رویای همیشگی ام میپرستمت.اشک هایم بدونه هیچ اصراری از جانب خودم سرازیر میشود و این اشک ها برای کسی است که با نبودش آزار و با بودنش آزورده میشوم چون می دانم که روزی وقت جدایست حال در دوری میگویم که در این لحظه ها هیچ فکری جز تو نکرده ام.آری مملو از ترسم پر از عشق نمی دانم به خاطر ترسم،عشقم را فراموش یا به خاطر عشقم ترسم را فراموش کنم.در اوج تنهایی میگویم که اگر نباشی روزی یا حتی دقیقه ای زنده بودن را یارای نیستم با تمام وجودم به سرنوشتم آه می فرستم که حال جدای را برایمان رقم زده است .هیچ گناهی ندارم که حال باید دور از هرگونه عشق باشم پس فردا برایم روز دیگریست.به تو قول میدهم که با بودن در کنار تو هیچ آرزوی دیگری نداشته و نکنم پس در کنارم باش با تمام عشق پاکم از پروردگارم میخواهم درکنارت باشم،می خواهمت.

گریه هایم اتمامی ندارد احساسم سرشار از ترس و جدایست کاش می شد که اورا به من میسپردن کاش در کنارش بودم و در کنارم بود کاش و ای کاش های تمام نشدنی در عوض من را این ای کاش ها به اتمام رسانده است.رویای زندگی ام،در زندگی ات جایی به من میدهی؟؟؟به داشته ها و نداشته هایم قسم بی تو قلبم یک لحظه نخواهد زد و در یک عمر که گذشته است،آینده با تو بودن مرا زنده نگاه داشته است یک لحظه جدایی و حتی فکر آن قلبم را به ایستادن وادار میکند و به اجبار مرگ را به من تحمیل میکند ولی معنی عشق را نمی دانم ولی سعیم بر این است که عشق را در خود خداییم جستوجو کنم آری من حتی معنی کامل محبت را نمی دانم ای هستی من برایم معنی کن تا بدانم زندگی ام چگونه صرف میشود.

دیدارت به من آرامش میدهد آرامشی که از تو میگیرم قابل ستایش است و ندیدنت باعث مرگ من میشود و مرگ کمترین چیزی است که میتوانم در ازای ندیدنت بدهم حال حاضر به دیدنت هستم تا زنده ام کنی زیرا من مرگ را تا حال چندین بار دیده ام و بارها و بارها مرده ام و باز با دیدارت زنده شدم.بیقرارم....هیچ کسی مرا درک نمی کند و کسی وجود ندارد که مرا باور کند.خانه ی قلبم ویران شده است و متروکه ای بیش نیست.در میان متروکه های قلبم قدم میزنم و تو را جست وجو میکنم خسته ام ولی حاضر به شکست نیستم چون شکستم برابر با نبودت است.پس راه ها را برای تو پس هم میپیماییم ولی هرچه به آخر جاده میرسم حس میکنم که دورم خیلی دور......و هر چه سعی میکنم جاده را به اتمام برسانم ولی افسوس جاده اتمامی ندارد.....


   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ